فاطمه زهرا س در واقع نمونه زنى است که خدا مىخواهد و پارهاى است از اسلام مجسم در وجود محمدص ؛ زندگىاش براى مسلمان و انسان مؤمن در هر زمان و مکانى بهمنزله الگویى چهره مىنماید.به راستى شناخت فاطمهس شناخت بخشى از کتاب رسالت الهى است و پژوهش و تحقیق در حیات حضرتش به مثابه تلاشى گسترده براى فهم اسلام و ذخیرهاى ارزشمند براى انسان معاصر به حساب مىآید.
2. با نویسنده
با این احساس بود که در صومعه استاد بزرگوار و ادیب عالى مقام، سلیمان کتانى، در قریه بسکنتا بر دامنه کوه صنین مىنشستم و به او که کتاب عزیزش موسوم به فاطمة الزهراس وتر فى غمد را مىخواند، گوش فرامىدادم. من در حالى به او گوش مىسپردم که در برابرم صفحاتى شکوهمند نمایان مىشد، صفحاتى که از زیبایىِ ذوق و عظمت هنر آن استاد عالىمقام پرده برمىداشت. من دست در دست او ساعاتى در دنیاى وسیع و درخشان فاطمهس سیر کردم. احساس والایى و سرافرازى مىنمودم و از لذت دیده و دیدار بهرهمند مىشدم و با عقل و قلبم، در برابر این میراث بزرگ و شورانگیز، احساس سربلندى مىکردم. بهره عمر من همین ساعات بود؛ ساعاتى که در مقابل جمال الهى فاطمهس که بر اندیشه و قلب این مرد انعکاس یافته بود، قرار داشتم.
به مقدمه کتاب او بازگشتم و به کلماتش گوش سپردم که مىخواند: «درباره فاطمه زهراس خواهم نوشت و به قدر امکان از استعمال حرف جر یعنى حرف عن، که در کتب سیره بسیار به کار مىرود، و نیز از نقل سلسله راویان خوددارى خواهم کرد. قلمى که میان انگشتان من جاى گرفته، بیشتر وظیفه خود مىداند که رنگارنگى یک غنچه را ترسیم کند و از بوى خوش آن به جنبش درآید، تا آنکه به بررسى مواد و ترکیبات شیمیایىِ آن بپردازد. »
از او پرسیدم آیا این دیدگاه خود را درباره فاطمه تنها ویژه کسانى کردهاى که فاطمه را مىشناختهاند و از طریق مطالعه کتب سیره به زندگى آن حضرت واقف شدهاند؟ اگر چنین است بدین ترتیب کسانى را که مىخواستهاند از زندگى او اطلاعى به دست آورند، محروم کردهاى. چرا راه رسیدن به چشمه خورشید و منبع حیات را ترسیم نکردهاى تا جامعه ما، که این کتاب را مىخواند، بتواند مرد و زنى فاطمهوار پرورش دهد و تربیت کند؟ به او گفتم این صفحات درخشان به زودى ارواح سرگردان مردم را به شگفتى وامىدارد و آنها را به خود جذب مىکند، ارواحى که از بحثها و نظریهها و تجربههایى که زن را به صورت بزرگترین مشکل جوامع گذشته و حال ترسیم کردهاند به تنگ آمدهاند. این شگفتى و شیفتگى، هر دو، منجر به جستجو و مطالعه درباره مواد و عناصرى مىشود که این تابلوهاى زیبا را پدید آورده است و سرانجام به خانههایى راه مىگشاید که خداوند اجازه داده نام متعالش در آنها بلند شود.
پژوهشگران و کارشناسان، تمدن جدید را «تمدن برهنگى » مىنامند و این خود از خطیر بودن چالش دیدگاهها درباره زن و نیز از خطاهاى بزرگى که تمدن جدید درباره زن روا داشته پرده برمىدارد. نظریاتِ نویسندگان و دانشمندان علم روانشناسى، و مادهگرایى، که در همه پدیدهها و خصوصاً در تعریف زن در دنیاى جدید رواج یافته، آینده را تیره ساخته و زن را در تمایلات غریزى غرق کرده است، راه صواب را تباه نموده و سردرگمى او را فراهم آورده و جنبه انسانى زن را زیر قدمهاى تجارب قدیم و جدید متلاشى ساخته است.
ما امروز بیش از هر وقت دیگر به تحلیل خلاصهاى از زندگى فاطمه زهراس احساس نیاز و احتیاج مىکنیم، تا آن را مقتداى خویش سازیم و در راه صلاح و اصلاح خود از فیض زندگى او بهرهمند شویم. همه این سخنان را به نویسنده کتاب اظهار داشتم. او در پاسخ، با صدایى مطمئن و با درکى از عمق رسالت خود، گفت: من پرداختن به این کار را بر عهده تو گذاشتم، تا در مقدمه کتاب بدان بپردازى و این وظیفه را به آخر رسانى، تا بدین وسیله کتاب کامل شود و به آن سطحى که باید، برسد.
من دشواریهاى بزرگى در تحقق این هدف والا پیشاروى خود احساس کردم. از این رو گفته ستودنى امام شرفالدین را که به هنگام نوشتن تقریظى بر کتاب الامام على صوت العدالة الانسانیة خطاب به مؤلف دانشمندش فرموده بود که «قلمت را به من امانت ده تا با آن تقریظى بر کتاب تو بنگارم » براى ایشان نقل کردم. البته این سخن کسى بود که کتابها و نوشتههایش قلمرو کتاب و پژوهش و نگارش را روشن ساخته بود و اینک من، با قلم قاصر و با بضاعت اندکم، کجا به او توانم رسید و چه خواهم کرد.
با وجود این، در این تلاش متواضعانه از فاطمه زهراس استمداد مىجویم و سعى مىکنم به اندازه توان خود این وظیفه را به انجام رسانم و از خداوند براى خود و خوانندگان عزیز توفیق اظهار نظر صائب و راهیابى صحیح خواستارم.
پ.ن: ادامه ی این مطلب را در این جا بخوانید.
|