کتاب "نای و نی " از مجموعه " در قلمرو اندیشه امام موسی صدر " ، صفحه 251 تا 278 ، ترجمه شادروان علی حجتی کرمانی

مقدمه امام موسى صدر بر کتاب فاطمه زهراس وتر فى غِمد، نوشته استاد سلیمان کتانى.امام صدر در این مقدمه به بررسی شخصیت فاطمه زهرا (ع) پرداخته است.

-------------------------------------------------------

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

1. فاطمه زهراس

«خداوند از خشم فاطمه خشمگین و به سبب خشنودى او خشنود مى‏شود؛ فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده، آن کس که با او دوستى ورزد با من دوستى ورزیده است؛ فاطمه قلب و روح من است؛ فاطمه بانوى زنان دو جهان است.» این شهادتها و نظایر آن در کتابهاى حدیث و سیره به تواتر از پیامبرص نقل شده است، پیامبرى که از روى هوى سخن نمى‏گوید و تحت تأثیر روابط نسَبى و سبَبى قرار نمى‏گیرد، و در راه خدا از سرزنش نکوهش‏گران باکى ندارد. این گفتارها از پیامبر اسلام است که با دعوت او عجین شده و براى مردم به مثابه الگو و نمونه‏اى در آمده است. تپشهاى قلب او و نگاههایش و دست سودن و گامهاى تلاشگرانه و پرتوهاى اندیشه‏اش، قول، فعل و تقریر او، تماماً تعالیم دینى و احکام خدا را مى‏نمایاند؛ چونان چراغهاى هدایت و راههاى نجات است. آنچه از جانب رسول خدا بر سینه فاطمه زهراس نقش بسته، به مرور زمان و تکامل جوامع و نیز با نگاه به مبدأ اساسى در اسلام، در این سخن پیامبر به فاطمه، که فرمود «اى فاطمه براى آخرت خود بکوش که من نمى‏توانم در پیشگاه خداوند براى تو کارى بکنم.» درخشندگى بیشترى به خود مى‏گیرد.

فاطمه زهرا س در واقع نمونه زنى است که خدا مى‏خواهد و پاره‏اى است از اسلام مجسم در وجود محمدص ؛ زندگى‏اش براى مسلمان و انسان مؤمن در هر زمان و مکانى به‏منزله الگویى چهره مى‏نماید.به راستى شناخت فاطمه‏س شناخت بخشى از کتاب رسالت الهى است و پژوهش و تحقیق در حیات حضرتش به مثابه تلاشى گسترده براى فهم اسلام و ذخیره‏اى ارزشمند براى انسان معاصر به حساب مى‏آید.



2. با نویسنده

با این احساس بود که در صومعه استاد بزرگوار و ادیب عالى مقام، سلیمان کتانى، در قریه بسکنتا بر دامنه کوه صنین مى‏نشستم و به او که کتاب عزیزش موسوم به فاطمة الزهراس وتر فى غمد را مى‏خواند، گوش فرامى‏دادم. من در حالى به او گوش مى‏سپردم که در برابرم صفحاتى شکوهمند نمایان مى‏شد، صفحاتى که از زیبایىِ ذوق و عظمت هنر آن استاد عالى‏مقام پرده برمى‏داشت. من دست در دست او ساعاتى در دنیاى وسیع و درخشان فاطمه‏س سیر کردم. احساس والایى و سرافرازى مى‏نمودم و از لذت دیده و دیدار بهره‏مند مى‏شدم و با عقل و قلبم، در برابر این میراث بزرگ و شورانگیز، احساس سربلندى مى‏کردم. بهره عمر من همین ساعات بود؛ ساعاتى که در مقابل جمال الهى فاطمه‏س که بر اندیشه و قلب این مرد انعکاس یافته بود، قرار داشتم.

به مقدمه کتاب او بازگشتم و به کلماتش گوش سپردم که مى‏خواند: «درباره فاطمه زهراس خواهم نوشت و به قدر امکان از استعمال حرف جر یعنى حرف عن، که در کتب سیره بسیار به کار مى‏رود، و نیز از نقل سلسله راویان خوددارى خواهم کرد. قلمى که میان انگشتان من جاى گرفته، بیشتر وظیفه خود مى‏داند که رنگارنگى یک غنچه را ترسیم کند و از بوى خوش آن به جنبش درآید، تا آنکه به بررسى مواد و ترکیبات شیمیایىِ آن بپردازد. »

از او پرسیدم آیا این دیدگاه خود را درباره فاطمه تنها ویژه کسانى کرده‏اى که فاطمه را مى‏شناخته‏اند و از طریق مطالعه کتب سیره به زندگى آن حضرت واقف شده‏اند؟ اگر چنین است بدین ترتیب کسانى را که مى‏خواسته‏اند از زندگى او اطلاعى به دست آورند، محروم کرده‏اى. چرا راه رسیدن به چشمه خورشید و منبع حیات را ترسیم نکرده‏اى تا جامعه ما، که این کتاب را مى‏خواند، بتواند مرد و زنى فاطمه‏وار پرورش دهد و تربیت کند؟ به او گفتم این صفحات درخشان به زودى ارواح سرگردان مردم را به شگفتى وامى‏دارد و آنها را به خود جذب مى‏کند، ارواحى که از بحثها و نظریه‏ها و تجربه‏هایى که زن را به صورت بزرگ‏ترین مشکل جوامع گذشته و حال ترسیم کرده‏اند به تنگ آمده‏اند. این شگفتى و شیفتگى، هر دو، منجر به جستجو و مطالعه درباره مواد و عناصرى مى‏شود که این تابلوهاى زیبا را پدید آورده است و سرانجام به خانه‏هایى راه مى‏گشاید که خداوند اجازه داده نام متعالش در آنها بلند شود.

پژوهشگران و کارشناسان، تمدن جدید را «تمدن برهنگى » مى‏نامند و این خود از خطیر بودن چالش دیدگاهها درباره زن و نیز از خطاهاى بزرگى که تمدن جدید درباره زن روا داشته پرده برمى‏دارد. نظریاتِ نویسندگان و دانشمندان علم روان‏شناسى، و ماده‏گرایى، که در همه پدیده‏ها و خصوصاً در تعریف زن در دنیاى جدید رواج یافته، آینده را تیره ساخته و زن را در تمایلات غریزى غرق کرده است، راه صواب را تباه نموده و سردرگمى او را فراهم آورده و جنبه انسانى زن را زیر قدمهاى تجارب قدیم و جدید متلاشى ساخته است.

ما امروز بیش از هر وقت دیگر به تحلیل خلاصه‏اى از زندگى فاطمه زهراس احساس نیاز و احتیاج مى‏کنیم، تا آن را مقتداى خویش سازیم و در راه صلاح و اصلاح خود از فیض زندگى او بهره‏مند شویم. همه این سخنان را به نویسنده کتاب اظهار داشتم. او در پاسخ، با صدایى مطمئن و با درکى از عمق رسالت خود، گفت: من پرداختن به این کار را بر عهده تو گذاشتم، تا در مقدمه کتاب بدان بپردازى و این وظیفه را به آخر رسانى، تا بدین وسیله کتاب کامل شود و به آن سطحى که باید، برسد.

من دشواریهاى بزرگى در تحقق این هدف والا پیشاروى خود احساس کردم. از این رو گفته ستودنى امام شرف‏الدین را که به هنگام نوشتن تقریظى بر کتاب الامام على صوت العدالة الانسانیة خطاب به مؤلف دانشمندش فرموده بود که «قلمت را به من امانت ده تا با آن تقریظى بر کتاب تو بنگارم » براى ایشان نقل کردم. البته این سخن کسى بود که کتابها و نوشته‏هایش قلمرو کتاب و پژوهش و نگارش را روشن ساخته بود و اینک من، با قلم قاصر و با بضاعت اندکم، کجا به او توانم رسید و چه خواهم کرد.

با وجود این، در این تلاش متواضعانه از فاطمه زهراس استمداد مى‏جویم و سعى مى‏کنم به اندازه توان خود این وظیفه را به انجام رسانم و از خداوند براى خود و خوانندگان عزیز توفیق اظهار نظر صائب و راه‏یابى صحیح خواستارم.

پ.ن: ادامه ی این مطلب را در این جا بخوانید.






برچسب ها : امام موسی صدر  , اسلام قرآنی آن گونه که سید موسی صدر می فهمد  ,